مرا باز هم...
از این کوچه ها تا خیابان دور
مرا می بری سوی باران نور
کنارت که هستم پریشان ترم
خوشا خلوت و ساکت سوت وکور
شگفت است گویا شکیبایی ام !!!!
...و آرامشم لحظه های عبور
مرا سادگی سر به زیری همین!
تو و کهکشانی زشور وغرور
به امید شیرینی و بوسه هات
دلم را کشاندی به دریای شور
کنون با تو ام من همانم که بود
همان مرد تنها ی تنها... صبور
همان مرد تنهای تنهای تلخ
همان ساقی بزم اهل قبور
به این زندگی پشت پا می زنم
تفاوت ندارد غیاب وحضور
تمام من این شعر خاکستریست
که مانده ست در خاطرات تنور
خدا حافط ای بود خالی زحس
سلام ای نبودن تمام شعور
این وبلاگ برای درج اشعار ومطالب نویسنده ایجاد شده استفاده از اشعار ومطالب باذکر نام ومنبع برای دوستان آزاد است