نبودن در باران
سلام حضرت بودن همیشه وهم آلود
به نام نامی تو دل چرا پری نگشود؟
چقدر تهمت تلخیست اینکه ماهستیم
وتلختر که همینگونه باز خواهی بود
به ساکنان سکون و به وارثان سکوت
کسی پیام پریدن / رها شدن نسرود
دلی که روز وشبش رنگ یکدگر دارد
چه فرق میکند اینکه چه گفت یا چه شنود؟
دوباره ........تجربه کردم نبود در باران
چه سرنوشت شگفتی که قسمتم پیمود!!!
دلم سیاه تر از این که سوگوارخودم ؟
چه بود سهم من ازتو پرند تار وکبود!!!
سرشت من که به رنگ ترانه ای تلخ است
زیان که نیست زوال,و... دگر ندارد سود
کنار سنگ کدامین فرو شده در خاک
برای تو بنویسم که عشق بازی بود!!!....
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم آبان ۱۳۹۸ ساعت 8:0 توسط حميد
|