تلخ شد قصه ی شیرین هم آغوشی ها

پشت بندش شده نجوای فراموشی ها

 

خواب رفته ست زمان مثل ازل نقطه ی صفر

زنگ دیگر نخورد گوش کر گوشی ها

 

صد محرم  قصه گم مانده در این نوحه ی مرگ

اربعینی ست زنو فصل سیه پوشی ها

 

این چه قهر است که بر دوست روا می داری؟

به خماری نرسان ذوق قدح نوشی ها

 

مرگ باران سیاهی ست که بارید به من

بازهم فاجعه شد لحظه هم جوشی ها

 

مشق آخر شد ومن باز قدم آهسته

می سپارم دل وجان را سر سردوشی ها

 

ازمن رفته به تاراج همین می ماند...

مرگی و قبری وداغی ....و عبث کوشی ها...